عادت بدی است که سالی یک بار یادشان میافتیم، همانهایی که با بروز حادثه پلاسکو دوباره به چشم آمدند. جان بر کفانی که وقتی به دل حادثه میزنند دیگر به خودشان فکر نمیکنند و همه حواسشان به جان و مال مردم است.
ساعت هشت صبح است. درست زمان صبحگاه، وارد ایستگاه میشویم، زمانی که باید شیفت آتشنشانان تغییر کند. سرپرست هر دو شیفت با نیروهای خود در ردیفهای مقابل هم ایستادهاند. صبحگاه با تلاوت چند آیه قرآن آغاز میشود و در ادامه آتشنشانان هم نوا با هم متنی را تکرار میکنند که شبیه قسمنامههای رشتههای پزشکی است: «بارالها؛ وقتی که در هنگام بروز حادثه برای انجام وظیفه فراخوانده میشوم و آن زمان که شعلههای خانمان سوز آتش زبانه میکشد به من قدرت ده تا به فریاد رسم قبل از آنکه دیر شود و نجات دهم جان هر شخصی را که گرفتار شده است. بار خدایا؛ به من قدرت و هوشیاری ده تا فریادهای استمداد را بشنوم و با سرعت و کفایت در رفع حادثه بکوشم و به من توانایی ده تا رسالت خود را به موقع انجام دهم و از همه همنوعان خود در مقابل خطرات مواظبت و از اموال آنها محافظت و اگر مصلحت بود جان خود را نیز فدا کنم.»
بعد از مراسم صبحگاهی، گزارش روز قبل به فرمانده ایستگاه ارائه و شیفت تحویل داده میشود.سکوت و آرامش فریبندهای بر ایستگاه ۲۸ آتشنشانی حاکم است. سکوتی که هر لحظه ممکن است با صدای زنگ اعلام حریق و یا هر حادثه دیگری شکسته شود. از همان بیرون ایستگاه ۲ ماشین آتشنشانی و لباسهای آتشنشانان روی دیوار دیده میشود، کلاههای آتش نشانی که به دنبال هم ردیف شده است.
سید حسن امامی، آتش نشان ایستگاه محله هدایت و ۲۸ ساله است، شش سالی است که لباس آتشنشانان را به تن کرده، اما از همان کودکی به شغل آتشنشانی علاقه داشته و هر گاه برای رفتن به مدرسه از جلو ایستگاه آتشنشانی محله عبور میکرده، مکثی داشته تا خودروهای آتشنشانی و مأموران آن را ببیند.
یک روز همان طور که طبق روال هر روز برای رفتن به مدرسه جلوی آتشنشانی میایستد تا ایستگاه را تماشا کند، میبیند که مأموران در چند کوچه بالاتر از ایستگاه در حال امداد و نجات هستند. دیدن آتشنشانان در حال مأموریت آنقدر توجه او را جلب میکند که فراموش میکند باید به مدرسه برسد و همین موضوع باعث میشود تا با تأخیر سر کلاس حاضر و از طرف ناظم توبیخ شود.
میگوید که مثل برخی از بچهها نبوده که در کودکی حرف از شغلی به عنوان آرزو بزند و بعد که موقعیتش فرا رسید به دنبال حرفه دیگری برود. از همان دوران کودکی و نوجوانی هدفش را آتشنشان شدن میگذارد و با پرس و جویی که درباره این شغل میکند متوجه میشود باید از یک سری آمادگیهای جسمانی برخوردار باشد. پس به دنبال ورزش و تمرین میرود و مباحث تئوری را نیز آموزش میبیند و سپس در آزمون استخدامی شرکت میکند.
امامی میگوید: زمانی که خانوادهام متوجه علاقه من به شغل آتشنشانی شدند مخالفتی نکردند، اما در صحبتهایی که میشد همواره سختیهای این شغل را برایم میگفتند اینکه یک آتشنشان علاوه بر خطراتی که دارد مسئولیت زیادی نیز بر دوشش قرار دارد و لابه لای حرفهای آنها حس نگرانیشان کاملا مشخص بود.
بعد از استخدامی، دو ماه و نیم آموزشهای تخصصی میبیند و با تجهیزات و نوع کارکرد آنها آشنا میشود. بعد از اینکه آمادگی کامل را برای حضور در عملیاتها پیدا میکند، تازه میفهمد که با چه شغل پراسترسی مواجه است. استرسی که در تمام ۲۴ ساعت شیفت کاری او هر لحظه وجود دارد حتی اگر در این ساعات مأموریتی برای اعزام نباشد.
امامی از اینکه شغلش کمک کردن به مردم است، خوشحال است. صحبت از خاطرات دوران خدمتش که میشود، میگوید: خاطرات که بسیارند هر عملیات برای ما یک خاطره است، اما بهترین و شیرینترین خاطرهام مربوط به نجات خانمی از تصادف است. حتی جزئیات آن شب را به یاد دارم.
مکثی میکند و ادامه میدهد: شب هفتم مهر ماه سال ۹۳ بود که از مرکز فرماندهی اطلاع داده شد، خودرویی در چهارراه هدایت واژگون شده است. وقتی به محل حادثه رسیدیم خانمی که سرنشین خودرو بود از شوک وارده ایست قلبی کرده بود و ما به سختی او را از خودرو خارج و سی. پی. آر انجام دادیم که خوشبختانه به زندگی برگشت.
صحبت از خاطره تلخ که میشود، میگوید: آتش نشانی با خاطره تلخ زیادی همراه است و این تنها به جان فرد مربوط نمیشود، حتی آسیبهای مالی که به افراد وارد میشود برای ما تلخ است، دوست ندارم این موارد را بازگو کنم، چون حتی به خاطر آوردن آنها ناراحتم میکند.
۳۰ دی ماه سال ۹۵ طبقات هشتم و نهم ساختمان پلاسکو تهران که بیشتر شامل تولیدیهای لباس بود، در آتش سوخت و ناگهان آتش از بخش شرقی ساختمان زبانه کشید و این باعث شد تا ساختمان پلاسکو به طور کامل فرو بریزد. این در حالی بود که آتش نشانانی که برای اطفای حریق و تخلیه ساختمان وارد این واحد تجاری شده بودند خود در زیر آوار و آتش ماندند.
امامی یکی از آتشنشانانی بود که بعد از حادثه پلاسکو برای کمک به همکارانش به تهران رفت، او با شنیدن خبر آتش سوزی پلاسکو همراه با یکی دیگر از دوستانش مرخصی میگیرد تا در محل این حادثه حاضر شود و بتواند برای آواربرداری و نجات افراد محبوس زیر آوار کمک کند.
هنوز هم صحبت از پلاسکو که میشود چهرهاش در هم میرود و میل دارد کمتر از آن روزها و صحنههایی که دیده است، حرف بزند. میگوید: زمانی که در محل قرار گرفته، دیگر از ساختمان پلاسکو و یا حریق خبری نبود و تنها تلی از خاکستر و آوار روی زمین مانده بود و تصور ما به صورت خوشبینانه در روزهای اول بر این بود که شاید بتوانیم آتشنشانان در زیر آوار مانده را نجات دهیم، هرچند که با هر ساعتی که میگذشت این دلگرمی و تصور برای ما که به کار آشنا هستیم کمرنگ و کمرنگتر میشد.
از صحنههایی که در آن فضا به عنوان آتش نشان دیده است با تلخی حرف میزند: عملا آتشنشانان تهرانی به خاطر اینکه همکار خود را از دست داده بودند و یا در محل حادثه حضور داشتند و آن صحنه را از نزدیک دیده بودند، شرایط روحی بسیار بدی داشتند و نمیتوانستند همکاری کنند و بچههای آتشنشان از شهرهای مختلف برای کمک آمده بودند.
عمق فاجعه به اندازهای بود که شب و روز را در محل حادثه بودیم و شاید تنها یکی دو ساعت را برای استراحت به ایستگاه میرفتیم. در ایستگاه هم صحنههای تلخی را میدیدم. آتش نشانانی که ساعتها بُهت زده به گوشهای خیره میماندند و یا با پیدا شدن لباس و وسیلهای از همکار در زیر آوار ماندهشان جو سنگین ایستگاه میشکست و صدای گریه و شیون فضا را پر میکرد.
امامی اینگونه ادامه میدهد: تا مدتها آتشنشانان از نظر روانی بهم ریخته بودند و تیمی از روانشناسان تشکیل شده بود تا با دادن مشاوره کمی از فشار سنگین روحی که به بچهها وارد شده بود، کم کنند.وقتی از او میخواهیم آتشنشان را در یک جمله تعریف کند میگوید: آتشنشانان ایثارگران واقعی هستند که از جان خود میگذرند.
رضا صداقت، معاون ایستگاه آتشنشانی محله هدایت، است. او که ابتدا به عنوان سرباز وارد این حرفه شده است در زمان خدمت کم کم به این شغل علاقهمند میشود و احساس میکند که به رغم تمام سختیها که یک آتشنشان با آن مواجه است روحیاتش با این حرفه سازگار است و میل کمک به دیگران در وجودش بسیار پررنگتر از حس ترس و خطر است و همان لبخند شیرینی که آتشنشان به مردم هدیه میدهد برایش ارزش زیادی دارد؛ بنابراین پس از پایان دوره خدمت سربازی در آزمون استخدامی شرکت و کار خود را به عنوان آتشنشان آغاز میکند.
هفت سالی است که لباس آتشنشانان را به تن کرده، اما زمانی که به عنوان سرباز در ایستگاه حضور داشته با زمانی که آتشنشان میشود از نظر کاری بسیار متفاوت است. او میگوید: فردی که به عنوان سرباز در ایستگاه حضور دارد، دوره آموزشی کوتاهی میبیند و با نحوه کار آشنا میشود، اما این گونه نیست که بخواهد در عملیاتها حضور داشته باشد.
شاید برخی از سربازان بنا بر علاقهای که دارند در برخی از عملیاتهای سبکتر شرکت کنند، اما باز هم از فضای اصلی و عمق حادثه به دور هستند و بیشتر وظیفه دور کردن مردم از محل حادثه و یا مراقبت از تجهیزات را به عهده میگیرند.
او درباره حرفه آتش نشانی اینگونه برایمان توضیح میدهد: تصور عموم مردم بر این است که اگر طی چند روز مأموریتی برای یک ایستگاه آتشنشانی وجود نداشته باشد پس آتشنشانان بیکار و یا مشغول تماشای تلویزیون هستند یا حتی با همکارانشان گل میگویند و گل میشنوند در صورتی که به رغم این باور اشتباه هر روز یک آتشنشان مطابق با برنامه پیش میرود.
از همان ساعت ۸ صبح که شیفت آنها با مراسم صبحگاه آغاز میشود باید مطابق برنامه روزانه تمام تجهیزات را چک کنند حتی اگر روز قبل چک شده باشد. سپس در کلاسهای ضمن خدمت که هر روز برگزار میشود، شرکت میکنند.
بازدید از اماکن پر خطر و ارائه تذکرات به مالکان آنها، شهرشناسی با حضور در محدوده مربوط به ایستگاه و بررسی نقاط ضعف و مشکلات ایمنی و سپس شرکت در کلاس مشورتی برای حل مشکلات ایمنی از دیگر اقدامات روزانه آتشنشانان در ایستگاه است. حتی ساعتی که برای ورزش آتشنشانان در نظر گرفته شده به صورت اجباری بوده تا آنها آمادگی جسمانی لازم را برای حضور در عملیات داشته باشند.
ساعت کاری آتشنشانان در روال معمول به این صورت است که ۲۴ ساعت سر کار هستند و ۴۸ ساعت استراحت دارند، اما به دلیل کمبود نیرویی که در این حرفه وجود دارد آنها ناچار هستند تا بیشتر اوقات ۲۴ ساعت سرکار و یک روز استراحت داشته باشند. میگوید ایستگاه هدایت مأموریت زیاد دارد از حریق و نجات گرفته تا حبس در آسانسور و ...، اما نجات فرد محبوس شده سختتر است، چون بار مسئولیت را دوچندان میکند.
افرادی که در یک ایستگاه حضور دارند شامل فرمانده شیفت، معاون شیفت، آتشنشانان و رانندهها میشوند. صداقت میگوید: فرمانده در خارج از محل اصلی عملیات حضور دارد و مدیریت و نوع عملیات را مشخص میکند. تفاوت چندانی هم بین معاون شیفت و آتشنشانان وجود ندارد جز اینکه بار مسئولیت معاون بیشتر است به عنوان مثال در اعلام حریق تیم ۴ نفرهای که اعزام میشود نفر اولی که باید وارد عملیات شود و ارزیابیهای لازم را انجام دهد، معاون شیفت است.
صداقت، نکته مهمی را که در شغل آتشنشانی به چشم نمیآید؛ فشار روانی و استرسی میداند که به آنها طی ۲۴ ساعت شیفت کاری وارد میشود. او بیان میدارد: خواب، خوراک و حتی ورزش کردن آتش نشانان تحت شعاع این فشار روانی قرار دارد و این موضوع چیزی نیست که به چشم بیاید. اینکه هر لحظه احساس میکنید ممکن است به صورت ناگهانی برای حادثهای اعزام شوید.
زمان استراحت و خواب شبانه در صورت به صدا درآمدن آژیر مأموریت و یکباره و با ترس از خواب بیدار شدن، ضربان قلب را تا دو برابر بیشتر میکند بهویژه اینکه آتشنشان نمیداند در حین اعزام با چه چیزی مواجه میشود. تمام این موارد سختیهای کار آتشنشانی است که به نظر عموم نمیآید.
به گفته صداقت، هر مأموریت یک آتشنشان خاطره است، اما او یکی از پر استرسترین و به یادماندنیترین خاطره خود را مربوط به نجات جان یک کودک خردسال میداند و میگوید: از مرکز فرماندهی اعلام شد که خانم جوانی با مصرف داروهای روان گردان، در شرایط عادی به سر نمیبرد و پریشانی او باعث شده تا بخواهد فرزند خردسالش را از پنجره آپارتمان به بیرون پرتاب کند.
او ادامه میدهد: زمانی که به محل حادثه رسیدیم، اورژانس اجتماعی و ۱۱۰ در محل مستقر بودند و چند نفر از همسایهها نیز جمع شده بودند که با نگرانی از ما کمک میخواستند و، چون مادر بچه در حالت عادی قرار نداشت، نمیشد با صحبت او را به آرامش دعوت کرد و جلو این اقدام خطرناکش را گرفت؛ بنابراین تصمیم گرفته شد تا به صورت مخفیانه در آپارتمان او را باز کرده، وارد شویم و کودک را نجات دهیم.
وظیفه باز کردن در آپارتمان به عهده صداقت گذاشته میشود. سر و صدا و تهدید مادر برای انداختن کودکش فشار روانی مضاعفی را به او وارد میکند، اما او میتواند آرامشش را حفظ کند و بدون کوچکترین سر و صدایی در را باز کند و کودک را نجات دهد.
از زمان اعلام حادثه از مرکز فرماندهی به ایستگاه آتش نشانی، آتشنشانان موظف هستند تا زمان ۴ دقیقه خود را به محل وقوع حادثه برسانند. حتی در زمانهای اوج ترافیک از دو ایستگاه همزمان آتشنشانان به محل فراخوانده میشوند تا به موقع و در همان بازه ۴ دقیقه در محل وقوع حادثه حضور داشته باشند و در صورت رسیدن یکی از ایستگاهها و نبودن خطر زیاد و نیاز به امدادرسانی بیشتر، نیروهای ایستگاه دیگر با بیسیم مطلع میشوند که به پایگاه خود بازگردند.
با وجود این استاندارد فردی که خانه یا مغازه او گرفتار حریق شده است به دلیل اضطرابی که دارد زمان برایش طولانیتر میگذرد بنابراین تصور میکند آتشنشانان دیر رسیدهاند و با آنها درگیر میشود.صداقت در اینباره میگوید: از این دست موارد بسیار بوده است، اما ما شرایط را درک میکنیم و فرد آسیب دیده را دعوت به آرامش میکنیم.
میگوید: با وجود تمام مشکلات و خطراتی که ماهیت شغلش دارد، اگر زمان به عقب بازگردد باز هم آتشنشانی را انتخاب میکنم، چون ذات شغلم را که نجات جان انسانهاست دوست دارم چراکه خوشحال کردن یک خانواده لذتی دارد که در دنیا با چیزی مقایسه نمیشود و ما جزو معدود نیروهای امدادی هستیم که در غم و شادی مردم شریکیم.
* این گزارش شنبه ۷ مهر ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۹ شهرآرا محله منطقه دو به چاپ شده است.